قوله تعالى: زین للناس حب الشهوات. آن مهتر عالم و سید ولد آدم مصطفى ص خبر داد از کردگار قدیم جل جلاله و عز کبریاء گفت: آن گه که بهشت بیافرید رب العالمین بجبریل گفت «یا جبریل اذهب فانظر الیها»


رو درین بهشت نظاره کن و آنچه من ساخته‏ام و آفریده‏ام بندگان و دوستان خود را یکى ببین، جبرئیل رفت و آن بهشتهاى آراسته با ناز و نعیم بى‏نهایت دید، و آن طرب‏گاه در آن منزلگاه در جوار حضرت الله ساخته و پرداخته عزیزان راه را و دوستان الله را. جبرئیل چون آن دید گفت: «بار خدایا!


«و عزتک لا یسمع بها احد الا دخلها»


بعزت و خداوندى تو که هیچکس صفت این بهشتها نشنود که نه بآن قصد دارد و طاعت‏دار بود تا در آن شود. پس رب العالمین هر چه دشوارى و رنج بود ازین نابایستها و بى‏مرادیها گرد آن بهشت در گرفت، و راهش را پل بلوى ساخت تا هر که قصد مولى دارد نخست پل بلوى باز گذارد.


شیخ الاسلام انصارى رحمة الله گفت: من چه دانستم که مادر شادى رنج است، و زیر یک ناکامى هزار گنج است! من چه دانستم که این باب چه بابست و قصه دوستى را چه جوابست! من چه دانستم که صحبت تو مهینه قیامت است، و عز وصال تو در ذل حیرتست! جان و جهان کعبه جایى خوش است و معشش اولیاست و مستقر صدیقانست اما بادیه مردم خوار در پیش دارد، میل در میل و منزل در منزل، تا خود کرا جست آن بود که آن میلها و منزلها باز برد و بکعبه معظم رسد!


عالمى در بادیه مهر تو سرگردان شدند


تا که یابد بر در کعبه قبولت بردبار

(سنایى) پس چون راه بهشت بر بى‏مرادى و ناکامى نهاد فرمان در آمد که: یا جبریل! اکنون بازنگر تا چه بینى؟ جبریل آن راه پر خطر دید، و آن میلهاى مجاهدت، و منزلهاى با ریاضت دید که بر راهگذار بهشت نهاده، و عزت قرآن خبر مى‏دهد که تا آن میلهاى مجاهدت باز نبرى راه بحضرت ما نیابى و الذین جاهدوا فینا لنهْدینهمْ سبلنا. جبرئیل که چنان دید گفت: «بار خدایا! نپندارم که ازیشان یک کس در بهشت شود.» مصطفى ص گفت پس رب العالمین دوزخ را بیافرید با انکال و سلاسل و با زقوم و حمیم. جبرئیل را فرمود: که یا جبرئیل یکى در رو درین زندان، تا اثر غضب ما بینى، و صفت عقوبت ما بدانى. جبرئیل رفت و دوزخ را دید با آن درکات و انواع عقوبات گفت: بار خدایا!


«و عزتک لا یسمع بها احد فیدخلها»


بعزت تو خداوندا که کسى صفت این دوزخ نشنود و آن گه کارى کند که بأن کار در دوزخ شود. پس رب العالمین هر چه از شهوات دنیا بود از آنچ درین آیت بشمرد من النساء و الْبنین و الْقناطیر الْمقنْطرة من الذهب و الْفضة و الْخیْل الْمسومة و الْأنْعام و الْحرْث این همه گرد دوزخ در گرفت و راه آن بر مراد و هواء نفس نهاد تا هر که بر پى مراد و هواء نفس خود رود بعاقبت سر بدوزخ باز نهد آن گه گفت: یا جبرئیل! اکنون بازنگر این دوزخ را یعنى که تا راه آن به بینى.


جبرئیل چون آن دید گفت: بار خدایا! ترسم که هیچ کس نماند از ایشان که نه در دوزخ شود. پس مصطفى از راه هر دو سراى خبر داد گفت: «حفت الجنة بالمکاره و حفت النار بالشهوات».


روندگان در نابایست قدم در بهشت نهند، و اندکا که ایشان خواهند بود! و روندگان در شهوت قدم در دوزخ نهند، و فراوانا که ایشان خواهند بود! آن راه بهشت پر بلاست و بانشیب و بالاست، و آن راه دوزخ آسانست و بر نفسها نه گران است! ألا ان عمل الجنة حزن بربوة، الا ان عمل النار سهلة بشهوة.


قلْ أ أنبئکمْ بخیْر منْ ذلکمْ الآیة. حدیث دشمنان و صفت زندگانى و غایت مقصور ایشان باز نمود و بیان کرد، باز درین آیت دیگر قصه دوستان در گرفت آنان که امروز تقوى شعار ایشان و فردا بهشت و رضوان سرانجام کار ایشان، گفت للذین اتقوْا عنْد ربهمْ جنات هم چنان که تقوى را مراتب است بهشت را درجاتست: اول درجه جنة المأوى است، و اول رتبه در تقوى از حرام و هواء نفس پرهیز کردن است. قرآن مجید هر دو درهم بست و گفت: و نهى النفْس عن الْهوى‏ فإن الْجنة هی الْمأْوى‏. و اعلى درجات جنة عدن است، و به از جنة عدن رضوان اکبر است پس غایت مقصد بهشتیان رضوان اکبرست. چنان که رب العالمین گفت: «و مساکن طیبة فی جنات عدْن و رضْوان من الله أکْبر» و این رضوان اکبر کسى را بود که بنهایت تقوى رسد و نهایت تقوى این است که هر چه داغ حدوث و نشان آفرینش دارد همه را دشمن خود داند، چنان که خلیل گفت «فإنهمْ عدو لی إلا رب الْعالمین» و از همه روى بر گرداند تا بدلى فارغ با غم عشق حقیقت پردازد، و یقین داند که با غم عشق او زحمت اغیار در نگنجد، وز همه دل و جان خود برد.


«دل باغ تو شد پاک ببر زان که درین دل


یا زحمت ما گنجد و یا نقش خیالت

جان نیز بنزد تو فرستیم بدین شکر


صد جان نکند آنچه کند بوى وصالت»

فردا هر کسى را بغایت مقصد و همت خویش رسانند، یکى در آرزوى جنة الماوى او را گویند از حرام محض بگریز تا عادل باشی، وز تو دریغ نیست. یکى در آرزوى دار الخلد، او را گویند از شبهت بپرهیز، تا زاهد باشى و از تو دریغ نیست. یکى در آرزوى فردوس است، او را گویند از حلال محض دور باش در دنیا تا عارف باشى، و از تو دریغ نیست. قومى بمانند که ایشان را خود آرزویى نبود و مرادى نباشد، مراد ایشان مراد دوست و اختیار ایشان اختیار دوست! بهشت‏ها بر ایشان عرض کنند، و از بهر ایشان کنیزکان و ولدان بر کنگره‏ها نشانند با نثارهاى عزیز و ایشان از همه فارغ، روى خویش از ایشان بگردانند، و گویند: اگر لا بد دل بکسى باید داد بارى بکسى دهیم که کرا کند.


ناگاه بدان لاله رخان دادم دل


او بود سزاى دل از آن دادم دل

اکنون رضوان اکبر گوئیم و آیت بأن ختم کنیم: روى انس بن مالک قال ابطأ علینا رسول الله ص یوما فلما خرج قلنا له لقد احتبست، فقال ذلک ان جبرئیل اتانى کهیئة المرأة البیضاء فیها نکتة سوداء، فقال ان هذه الجمعة فیها ساعة خیر لک و لامتک. و قد ارادها الیهود و النصارى فاخطأوها» قلت یا جبرئیل ما هذه النکتة السوداء؟ فقال هذه الساعة التى فى یوم الجمعة، لا یرافقها مسلم یسأل الله فیها خیرا الا اعطاه ایاه، او ذخر له مثله یوم القیامة، او صرف عنه مثله من السوء، و انه خیر الایام عند الله، و ان اهل الجنة یسمونه، یوم المزید فقلت یا جبرئیل و ما یوم المزید؟ فقال ان فى الجنة اودیا افیح فیه مسک ابیض، ینزل الله کل یوم الجمعة فیه فیضع کرسیه، ثم یجاء بمنابر من نور فتوضع خلفه، فتحف به الملائکة ثم یجاء بکراسى من ذهب فتوضع، و یجى بالنبیین و الصدیقین و الشهداء و المومنین اهل الغرف فیجلسون ثم یبتسم الله فیقول: اى عبادى! سلوا. فیقولون: نسألک رضوانک: فیقول: قد رضیت عنکم.